برو، پیت، برو
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: پیت گربه / داستان انگلیسی: برو، پیت، بروسرفصل های مهم
برو، پیت، برو
توضیح مختصر
هیچکس حاضر نمیشه با لاکپشت که یه ماشین مسابقه ای جدید خریده مسابقه بده، تا اینکه بالأخره پیت قبول میکنه با لاکپشت مسابقه بده و شانس خودش رو امتحان کنه!
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
این داستان انگلیسی را میتوانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید
راهنمای خواندن این داستان انگلیسی
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی داستان انگلیسی
Go, Pete, go!
It’s a beautiful day and Pete the cat has decided to take his bike for a ride.Nothing makes Pete happier than feeling the sun on his fur and the breeze on his face.
Turtle has a new race car.“Who wants to have a race?”He says.“Not me,” says grumpy toad. “My motorcycle has a flat tire.”“Not me,” says Emma.“My car is too old and slow.”“Not me,” says Callie.“My bus is a work of art.It’s not meant for racing.”
“I’ll race you,” says Pete, knowing how much turtle like to race.“But your bike has no motor,” says turtle.“My race car is super quick. I’ll win for sure.”“That’s ok,” says Pete.“I just want to try my best and have fun!”
Everyone is excited for the big race.“On your mark! Get set, go!” Callie shouts.Turtle steps on the gas pedal and-vroom!-zooms away. Pete waves goodbye and then pedals off.
Pete sees turtle up ahead.Turtle slows down to let Pete catch up.“Check this out!” shouts turtle.He presses a button and… fins appear.Now Turtle’s race car goes even faster. Pete’s bike doesn’t have fins, but he does have a basket.He stops and takes out a tasty red apple.Nothing is better than a tasty red apple on a beautiful day.
Turtle sees that Pete is way behind.He spies a diner up ahead.“Might as well grab a bite to eat!” turtle says, as he pulls into a parking spot.“Yum!” says turtle, eating a grilled cheese sandwich.He is in no rush.He is sure he will win the race. “Desert?” the waitress asks.“Don’t mind if I do,” turtle says.
While turtle finishes his lunch, Pete continues pedaling.The sun is high and the breeze is blowing.It’s a beautiful day for a race. Pete sees turtle leaving the diner. Pete waves hello, but turtle doesn’t wave back.Turtle just jumps in his car and peels off.“I guess he didn’t see me,” Pete shrugs.
But turtle did see Pete.He knows that Pete isn’t going to give up easily.So turtle presses a button and his tires inflate into mag wheels that let him swerve around the curves at top speed. Pete passes a rosebush as he goes around a curve. Pete knows he should keep racing, but he can’t resist.The roses are just so beautiful…He has to stop to smell them.
Turtle sees that he has a huge lead.He knows he’s going to win.He stops for a nice cold glass of lemonade and that’s when he sees the hammock, hanging between two trees.He’s exhausted from racing so fast.He figures a quick nap will help him win in the homestretch. Pete pedals past and sees turtle sleeping.That’s cool, Pete thinks as he rides by as quietly as he can.“Turtle must really be tired. I’m glad he’s getting some rest.”
Grumpy toad finds turtle fast asleep.“Wake up turtle,” says grumpy toad.“If you don’t get back in the race, Pete is going to win.”“That’s impossible,” says turtle, thinking it must be a joke.But it’s no joke.Turtle presses a button and rocket boosters appear, making him go super-duper fast.
But by the time turtle nears the finish line…Pete has already won.“How did you do it?” turtle asks.“Slow and steady,” says Pete.“Maybe next time instead of racing, we can ride together!”“Great idea!” says turtle.
What a great race! What a great day! Ahh!
ترجمهی داستان انگلیسی
برو، پیت، برو
روز قشنگیه و پیت گربه هه تصمیم گرفته بره دوچرخه سواری. هیچی نمیتونهپیت رو مثل حس کردن تابش آفتاب روی موهاش و وزش نسیم به صورتش خوشحال کنه.
لاکپشت یه ماشین مسابقه ای جدید خریده. اون میگه: کی پایه است مسابقه بدیم؟ وزغ غرغرو میگه: من که نیستم. لاستیک موتور سیکلتم پنچر شده. اما میگه: من که نیستم. ماشین من خیلی کهنه و کنده. کلی میگه: من که نیستم. اتوبوس من یه اثر هنریه. برای مسابقه دادن ساخته نشده.
پیت که میدونه لاکپشت چقدر دلش میخواد مسابقه بده میگه: من باهات مسابقه میدم. لاکپشت میگه: اما دوچرخه ی تو که موتور نداره. ماشین من خیلی تند میره. بدون شک من برنده میشم. پیت میگه: اشکالی نداره. من فقط میخوام نهایت سعیم رو بکنم و خوش بگذرونم!
همه بابت مسابقه ی بزرگ هیجان دارن. کلی داد میزنه: همه به جای خود! آماده، حرکت! لاکپشت پاش رو روی پدال گاز فشار میده و قیژی دور میشه. پیت به نشونه ی خداحافظی برای بقیه دست تکون میده و بعد شروع میکنه به پا زدن.
پیت لاکپشت رو می بینه که جلوتره. لاکپشت یواش میکنه تا پیت بهش برسه. بعد داد میزنه: اینجا رو داشته باش! لاکپشت یه دکمه رو فشار میده و… چند تا باله روی ماشین ظاهر میشن. حالا ماشین مسابقه ای لاکپشت از قبل هم تندتر میره. دوچرخه ی پیت باله نداره، اما سبد که داره. پیت توقف میکنه و یه سیب قرمز خوشمزه بیرون میاره. توی یه روز قشنگ، هیچی از یه سیب قرمز خوشمزه بهتر نیست.
لاکپشت میبینه که پیت خیلی باهاش فاصله داره. از دور یه غذاخوری رو می بینه. همینطور که وارد پارکینگ میشه، میگه: چه بهتر که یه غذایی هم بخورم! لاکپشت در حالیکه داره یه ساندویچ پنیر گریل شده رو میخوره میگه: به به! اون هیچ عجله ای نداره. مطمئنه که مسابقه رو میبره. پیشخدمت میپرسه: دسر؟ لاکپشت میگه: بدم نمیاد.
همزمان که لاکپشت نهارش رو تموم میکنه، پیت به پا زدن ادامه میده. آفتاب اومده بالا و نسیم می وزه. برای مسابقه روز قشنگیه. پیت لاکپشت رو میبینه که داره از غذاخوری خارج میشه. پیت دستش رو به نشونه ی سلام تکون میده، اما لاکپشت براش دست تکون نمیده. لاکپشت میپره توی ماشینش و با سرعت راه میفته. پیت با بی اعتنایی میگه: گمونم من رو ندید.
اما لاکپشت پیت رو دیده بود. اون میدونه که پیت به این راحتی ها بیخیال نمیشه. پس یه دکمه رو فشار میده و لاستیک های ماشینش باد میشن و به لاستیک های مسابقه ای تبدیل میشن که باعث میشن بتونه سر پیچ ها با نهایت سرعت بپیچه. پیت همینطور که از یه پیچ میگذره یه بته ی گل رز رو می بینه. پیت میدونه که باید به مسابقه ادامه بده، اما نمیتونه جلوی خودش رو بگیره. گل ها خیلی قشنگن… پیت باید وایسه و بوشون کنه.
لاکپشت می بینه که حسابی جلوتره. اون میدونه که برنده میشه. وایمیسه تا یه لیوان لیموناد خنک و حسابی بخوره و همون موقع است که ننو رو میبینه که بین دو تا درخت آویزونه. مسابقه دادن با اونهمه سرعت خسته اش کرده. با خودش فکر میکنه که یه چرت کوتاه کمکش می کنه تا توی قسمت آخر راه برنده بشه. پیت پازنان از اونجا رد میشه و لاکپشت رو می بینه که خوابیده. پیت همچنان که به بی سر و صداترین شکل ممکن پا میزنه، با خودش فکر میکنه که اشکالی نداره. حتماً لاکپشت خسته است. خوشحالم که داره استراحت میکنه.
وزغ غرغرو میاد و می بینه کهلاکپشت خواب خوابه. وزغ غرغرو میگه: بیدار شو، لاکپشت. اگه برنگردی توی مسابقه، پیت برنده میشه. لاکپشت که فکر میکنه باهاش شوخی کردن میگه: این غیرممکنه. اما شوخی ای در کار نیست. لاکپشت یه دکمه رو فشار میده و تقویت کننده های موشکی ظاهر میشن و کاری میکنن که ماشینش به شدت تند بره.
اما وقتی لاکپشت به خط پایان نزدیک میشه… پیت دیگه مسابقه رو برده. لاکپشت میپرسه: چطوری این کار رو کردی؟ پیت میگه: آهسته و پیوسته. شاید دفعه ی بعد به جای مسابقه دادن، بتونیم با هم سواری کنیم! لاکپشت میگه: فکر بکریه!
عجب مسابقه ی بی نظیری! عجب روز بی نظیری! اه!