داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 داستان انگلیسی

پیت در ساحل

توضیح مختصر

توی یه روز داغ تابستونی پیت و مامانش و برادرش رفتن ساحل! پیت عاشق ساحله، اما موج ها باعث میشن آب ترسناک به نظر بیاد.

  • سطح متوسط

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این داستان انگلیسی را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این داستان انگلیسی

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی داستان انگلیسی

Pete at the Beach

It is a hot day! Pete the cat goes to the beach with his mom and his brother, Bob. “Let’s go in the water,” Bob says. “Maybe later,” says Pete. Bob likes to surf. He rides the big waves. It looks like fun.

“I’m hot,” says Pete. “Go in the water,” says Mom. “Maybe later,” says Pete. Pete makes a sand castle. His mom helps him dig. Here comes a big wave. And there goes Pete. Oh, no! Where did his sand castle go? Bob rides a big wave. “Wow!” says Pete. “That looks like fun.” Pete and his mom take a walk. They find seashells. They see a crab. Pete’s feet get wet. His feet feel cool. The rest of him is hot.

It is time for lunch. Pete eats a sandwich. He drinks lemonade. The sun is very hot. And Pete is very, very hot. Bob is wet and cool.

“Let’s play ball,” says Pete. “No, thanks,” says Bob. “I want to surf.” Pete throws the ball. His mom catches it. “Let’s get our feet wet,” says Mom. “Well, okay,” says Pete.

The water is cool. It feels good. Pete goes in deeper. Bob waves to Pete. “I want to show you how to surf!” he yells. Pete does not say “Maybe later. ” He says, “Let’s do it!”

“Lie on the board,” says Bob. Pete lies on the board. “Paddle,” says Bob. Pete paddles out. He waits for a big wave. A big wave is coming! “Stand up!” says Bob. Pete stands up. Then Pete falls down. It was scary, but it did not hurt. “Try again later,” says Bob. Pete wants to try again now. Pete lies down again. He paddles out and waits. Here comes a wave! Pete stands up. This time he rides the wave! “Good job,” says Bob.

Pete wants to surf all day. Bob does, too. So they take turns. Pete and Bob rock and roll with the waves. What a great day! It is okay to be afraid. But it is more fun to surf!

ترجمه‌ی داستان انگلیسی

پیت در ساحل

روز خیلی گرمیه! پیت با مامانش و برادرش باب میرن ساحل. باب میگه: بیا بریم توی آب. پیت میگه: باشه برای بعد. باب از موج سواری خوشش میاد. اون روی موج های بزرگ سواری میکنه. به نظر میاد باحال باشه.

پیت میگه: من خیلی گرممه. مامانش میگه: برو توی آب. پیت میگه: باشه برای بعد. پیت یه قلعه ی شنی درست میکنه. مامانش توی کندن ماسه ها کمکش میکنه. یه موج بزرگ از راه میرسه و پیت فرار میکنه. وای، نه. چه بلایی سر قلعه ی شنیش اومد؟ باب روی یه موج بزرگ سواری میکنه. پیت میگه: وای! به نظر میاد باحال باشه.

پیت و مامانش با هم قدم میزنن. صدف پیدا می کنن. یه خرچنگ هم می بینن. پاهای پیت خیس میشه. پاهاش خنک شدن، اما بقیه ی تنش داغه.

وقت نهاره. پیت یه ساندویچ میخوره. لیموناد هم میخوره. آفتاب خیلی داغه. پیت هم خیلی خیلی گرمشه. اما باب خیسه و گرمش نیست.

پیت میگه: بیا توپ بازی کنیم. باب میگه: نه، ممنون. من میخوام موج سواری کنم. پیت توپ رو میندازه. مامانش می گیردش. مامان میگه: بیدا پاهامون رو بزنیم توی آب. پیت میگه: خب، باشه.

آب خنکه. حس خوبی داره. پیت جلوتر میره. باب برای پیت دست تکون میده و داد میزنه: میخوام بهت موج سواری یاد بدم. پیت نمیگه: باشه برای بعد. میگه: بزن بریم!

باب میگه: روی تخته دراز بکش. پیت روی تخته دراز میکشه. باب میگه: پارو بزن. پیت پارو میزنه و جلو میره. منتظر میمونه تا یه موج بزرگ از راه برسه. یه موج بزرگ نزدیک میشه! باب میگه: بلند شو! پیت بلند میشه. بعد از روی تخته میفته. ترسناک بود، اما درد نداشت. باب میگه: بعداً دوباره امتحان کن. اما پیت میخواد الآن دوباره امتحان کنه. پیت دوباره دراز میکشه. با دست پارو میزنه و جلو میره. یه موج از راه میرسه! پیت بلند میشه. این دفعه روی موج سواری میکنه! باب میگه: آفرین، کارت خوب بود.

پیت میخواد کل روز رو موج سواری کنه. باب هم همینطور. پس نوبتی موج سواری می کنن. پیت و باب روی موج ها کولاک میکنن. عجب روز بی نظیری! ترسیدن اشکالی نداره. اما موج سواری باحالتره!