پیت گربه و عینک آفتابی جادویی او
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: پیت گربه / داستان انگلیسی: پیت گربه و عینک آفتابی جادویی اوسرفصل های مهم
پیت گربه و عینک آفتابی جادویی او
توضیح مختصر
پیت گربه احساس اخمو بودن می کند. به نظرش هیچ چیز آن طور که می خواهد نیست. ولی به کمک یک عینک آفتابی جادویی، یاد می گیرد که حال خوب همیشه در درون خودش است.
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
این داستان انگلیسی را میتوانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید
راهنمای خواندن این داستان انگلیسی
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی داستان انگلیسی
Pete The Cat Did Not Feel Happy. Pete had never, ever, ever, ever been grumpy before. Pete had the blue cat blues.
Then as if things were not bad enough, along came grumpy toad. Grumpy toad was never happy. He always Wore a frown. But Grumpy toad was not grumpy today. He said, “These cool, Blue, Magic Sunglasses makes the blues go away. They help you see things in a whole new way.
Pete put on the cool, Blue, Magic Sunglasses. He looked all around. “Right on” The Birds are singing. The Sky Is Bright. The sun is Shining. I’m feeling Alright.
Pete thanked the grumpy toad for the cool, blue, magic sunglasses. He went on his way and soon he saw squirrel. Squirrel did not look happy. Pete said, “what’s wrong squirrel?”
“I’m so mad”. Nothing is going my way. I only found one acorn today.
Pete said, “try these cool, blue, magic sunglasses.” They help you see things in a whole new way.
Squirrel put on the cool, blue, magic sunglasses and looked all around. “Awesome” The birds are singing. The sky is bright The sun is shining. I’m feeling alright.
Pete said good-bye to squirrel and continued on his way. Soon he saw his friend turtle. Turtle did not look happy. “what’s wrong turtle?”. Pete asked. I’m so frustrated. Nothing is going my way. I am all upside down today.
Pete said, “try this cool, blue, magic sunglasses. They help you see things in a whole new way.
Turtle put on the cool, blue, magic sunglasses and looked all around. “Far out”. The birds are singing. The sky is bright The sun is shining. I’m feeling alright.
Pete kept rolling along until he saw alligator. Alligator did not look happy. “what’s wrong alligator?” Pete asked.
“I’m so sad.” Nothing is going my way. No one wants to play with me today.
Pete said, “try these cool, blue, magic sunglasses. They help you see things in a whole new way.
Alligator put on the cool, blue, magic sunglasses and looked all around. “Rockin”. the birds are singing. The sky is bright. The sun is shining. I’m feeling alright.
Pete was rolling along and feeling alright when suddenly he fell back. The cool, blue, magic sunglasses went crack. Uh-oh. Pete didn’t know what to do without those sunglasses.
Just then Pete looked up at the tree. Wise old owl said, “Pete, you don’t need magic sunglasses to see things in a new way.” Just remember to look for the good in every day. Pete looked around without his sunglasses. “too cool”. The birds are singing. The sky is bright.The sun is shining. We’re feeling alright.
ترجمهی داستان انگلیسی
پیت گربه و عینک آفتابی جادویی او
پیت گربه احساس خوشحالی نمی کرد. پیت هرگز، هیچ وقت و هیچ وقت و هیچ وقت قبل از این اخمو نبود. پیت غمگین بود.
اوضاع به اندازه کافی بد بود که وزغ اخمو هم رسید. وزغ اخمو هرگز خوشحال نبود. او همیشه اخم می کرد. ولی وزغ اخمو امروز اخمو نبود. او گفت، “این عینک آفتابی باحال آبی جادویی باعث می شود که غم ها از بین بروند.” این عینک به تو کمک می کند که همه چیز را به شکل کاملاٌ جدیدی ببینی.
پیت عینک آفتابی باحال آبی جادویی را روی چشم هایش گذاشت. او به اطراف خودش نگاه کرد. “چه عالی”. پرنده ها آواز می خوانند. آسمان روشن است.خورشید می درخشد. چه حال خوبی دارم.
پیت از وزغ اخمو به خاطر عینک آفتابی باحال آبی جادویی تشکر کرد. او به راهش ادامه داد و خیلی زود سنجاب را دید. سنجاب به نظر خوشحال نبود. پیت گفت، “چه مشکلی داری سنجاب؟”
من خیلی عصبانی هستم. هیچ چیز آن طور که من می خواهم نیست. امروز فقط یک بلوط پیدا کردم.
پیت گفت، “این عینک آفتابی به تو کمک می کند که همه چیز را به شکل کاملاٌ جدیدی ببینی.”
سنجاب عینک آفتابی باحال آبی جادویی را روی چشم هایش گذاشت و به اطراف نگاه کرد. “چه شگفت انگیز”. پرنده ها آواز می خوانند. آسمان روشن است. خورشید می درخشد. چه حال خوبی دارم.
پیت با سنجاب خداحافظی کرد و به راهش ادامه داد. خیلی زود دوستش لاک پشت را دید.لاک پشت خوشحال به نظر نمی رسید. پیت پرسید، “چه مشکلی داری لاک پشت؟”
من خیلی ناامید هستم. هیچ چیز آن طور که من می خواهم نیست. من تمام امروز را سر و ته بودم.
پیت گفت، “ این عینک آفتابی باحال آبی جادویی را امتحان کن. این عینک آفتابی به تو کمک می کند تا همه چیز را به شکلی کاملاٌ جدید ببینی.”
لاک پشت عینک آفتابی باحال آبی جادویی را روی چشم هایش گذاشت و به اطرافش نگاه کرد. “چه جالب”. پرنده ها آواز می خوانند. آسمان روشن است.خورشید می درخشد. چه حال خوبی دارم.
پیت به قدم زدن ادامه داد تا اینکه تمساح را دید.تمساح به نظر خوشحال نبود. پیت پرسید، “چه مشکلی داری تمساح؟”
من خیلی ناراحت هستم. هیچ چیز آن طور که من می خواهم نیست. کسی امروز با من بازی نمی کند.
پیت گفت، “ این عینک آفتابی باحال آبی جادویی را امتحان کن.” این عینک آفتابی به تو کمک می کند که همه چیز را به شکلی کاملاٌ جدید ببینی.
تمساح عینک آفتابی باحال آبی جادویی را روی چشم هایش گذاشت و به اطرافش نگاه کرد. “چه حیرت انگیز”. پرنده ها آواز می خوانند. آسمان روشن است.خورشید می درخشد. چه حال خوبی دارم.
پیت قدم می زد و حال خوبی داشت که ناگهان روی زمین افتاد. عینک آفتابی باحال آبی جادویی ترک برداشت. اوه-اوه. پیت نمی دانست که بدون عینک آفتابی باید چکار کند.
پیت در همین لحظه به بالای درخت نگاه کرد. جغد دانای پیر گفت، “ پیت، تو به عینک آفتابی جادویی برای دیدن چیزها به شکلی جدید نیاز نداری.” فقط یادت باشد که هر روز به دنبال دیدن خوبی ها باشی.
پیت بدون عینک آفتابی به اطرافش نگاه کرد. “چه باحال”. پرنده ها آواز می خوانند. آسمان روشن است.خورشید می درخشد. ما چه حال خوبی داریم.