داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 درس

بهترین زمان برای خواندن

توضیح مختصر

پسربچه ای از توانایی خواندن که تازه آنرا بدست آورده است هیجان زده است و می خواهد یک کتاب را با صدای بلند برای عضوی از خانواده اش بخواند. او کل خانه و حیاط را به دنبال کسی که به خواندنش گوش دهد می گردد ولی سر همه شلوغ است. ولی درست زمانی که می خواهد دست از تلاش بردارد، خانواده اش به او ملحق می شوند.

  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی درس

The Best Time to Read

I used to read pictures.

But now I read words.

I like to read stories out loud.

I can read by myself - - - every book on my shelf!

It makes me feel happy and proud.

I run to the kitchen,

Where Mommy is cooking.

I ask her, “May I read to you?” She tells me, “You bet! But I don’t have time yet.

Right now I am making beef stew.” I look for my daddy —

He’s in the backyard.

“Daddy, Daddy! May I read to you?’ “I do love your reading, but I’m mowing and weeding.

I’ll have time as soon as I’m through.” A sign says, KEEP OUT! On my big brother’s door.

He’s at his computer all day.

Instant messages chime — and he never has time!

“I’m busy,” he says, “Go away.” In my big sister’s room

There are clothes everywhere.

I open my book. “Want to see?” “I have friends stopping by. Maybe later, I’ll try.

Do you like this new sweater on me?” Baby loves to hear stories —

So I tiptoe in . . . shhhh.

I’ll read for a nap-time surprise.

She gurgles and slurps, drinks her bottle and burps.

She yawns and then closes her eyes.

I march into the den,

“Hi, Grandma. Hi, Grandpa.

Look at my book and what’s in it!” My grandma says, “Great! But you’ll just have to wait.

The news will be done in a minute.” “Is a minute done yet?”

I look up at the clock.

I tap, tap my foot on the floor.

While Grandma is sitting and doing her knitting, My grandpa is starting to snore!

I can read to the dog!

“Here, Rover! Come listen.

My story is really a winner.”

I start reading to Rover, but quickly that’s over Plink, plunk! He hears kibble — his dinner!

No one has time

To listen to me.

Guess I’ll go to my bedroom upstairs.

But waiting for me . . . is my toy family.

I can read to my bunnies and bears!

I am reading out loud,

When I hear . . . knock, knock, knock.

And guess who is there at the door?

“We’ve been waiting.” They tease.

“Will you read to us, please?” Rover follows and flops on the floor.

“You’re all here! Come on in!” I turn back to page one.

It’s 100 percent guaranteed . . . That it’s more fun to share with your family there.

Right NOW is the best time to read!

ترجمه‌ی درس

بهترین زمان برای خواندن

قبلاً عکس ها را نگاه می کردم.

ولی حالا کلمات را می خوانم.

دوست دارم که داستان ها را با صدای بلند بخوانم.

کتاب ها را خودم می خوانم — هر کتابی که روی قفسه دارم!

باعث افتخارم هست و از این موضوع خوشحالم.

به سمت آشپزخانه می دوم،

که مامان در آن در حال آشپزی است.

از او می پرسم “برایت بخوانم؟”

به من می گوید “حتماً! اما الان وقت ندارم اصلاً.

الان من دارم تاس کباب درست می کنم.

دنبال بابا می گردم —

او در حیاط پشتی است.

بابا! بابا ! برای تو بخوانم؟”

من خواندن را دوست دارم ، ولی در حال کوتاه کردن چمن ها و کندن علف های هرزه ام.

همین که تمام شد کارم وقتش را دارم.”

یک علامت روی در اتاق برادر بزرگم می گفت، وارد نشوید!

او در کل روز پشت کامپیوترش بود.

آهنگ پیام فوری به صدا در می آید — او هرگز وقت ندارد!

او می گوید “سرم شلوغ است” “برو بیرون زود.”

در اتاق خواهر بزرگم همه جا پر از لباس است.

کتابم را باز می کنم. “می خواهی ببینی؟”

دوستانم می آیند به دیدنم . شاید بعدا ببینم.

ژاکتی که پوشیده ام را دوست داری؟

بچه عاشق داستان شنیدن است —

پس پاورچین پاورچین به داخل می روم . . . شششش.

برای سورپرایز موقع خوابش می خوانم داستان را.

غان و غون می کند و ملچ ملوچ می کند، شیر داخل بطری اش را می خورد و آروغ می زند.

خمیازه می کشد و می بندد چشمانش را.

به سمت اتاق کوچک می روم،

“سلام، مادربزرگ. سلام ، پدربزرگ.

نگاه کنید به کتابم و داخل آن!”

مامان بزرگم گفت “چه عالی! ولی باید صبر کنی.

اخبار یک دقیقه دیگر می رسد به پایان.”

به ساعت نگاه می کنم “یک دقیقه تمام نشد ؟”

با پاهایم به زمین ضربه می زنم و ضربه می زنم.

در حالی که مادربزرگ نشسته است و در حال بافتن است، خر و پف کردن را شروع می کند پدربزرگم!

می توانم برای سگ بخوانم!

“هی، روور! بیا گوش کن.

داستان من معرکه است.”

برای روور شروع می کنم به خواندن داستان ، ولی خیلی زود کار می رسد به پایان جرنگ، تالاپ! صدای غذای سگ — شامش آماده است!

هیچکس وقت ندارد تا به من گوش بدهد.

فکر می کنم باید بروم به طبقه بالا در اتاقم.

ولی خانواده اسباب بازیهایم. . .منتظرند برایم.

می توانم برای خرگوش ها و خرسهایم بخوانم.

با صدای بلند می خوانم

که ناگهان صدایی می شنوم . . . تق، تق، تق.

و حدس بزنید چه کسی هست کنار در اتاق؟ می گویند ما منتظر بودیم، با شوخی. برای ما می خوانی؟”

روور دنبالشان می آید و خودش را پرت می کند روی کف اتاق.

“همه اینجا هستید! بفرمایید داخل!”

برمی گردم به صفحه یک.

این 100 درصد تضمین است . . .

که اگر با خانواده ات سهیم شوی خواندن بیشتر شیرین است.

بهترین زمان برای خواندن همین است.