داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 درس

دخترک کبریت فروش

توضیح مختصر

دخترک کبریت‌ فروش که تو سرما کبریت می‌فروشه و از سرما می‌میره

  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی درس

The little match girl

It’s a cold, snowy day. And a little girl is selling matches.

“matches! Buy some matches.” The little match girl sighs, “nobody buys any matches.”

Then a big carriage passes by her. She is almost hit by the carriage. “oh, my!” screams the match girl. She falls down. She drops all the matches. And her shoes fall off. “watch out!” the driver says and just leaves.

“let’s take her shoes!” boys run away with her shoes. Now, the match girl has no shoes.

It snows and snows. Her feet are freezing.

“matches! Buy some matches!” but no one buys any matches.It gets dark. There is nobody in the street. The match girl sees a big Christmas tree. “what a beautiful tree!” she looks at the tree for a long time.

“silent night, holy night …” the match girl hears Christmas carol from a house. She looks into the window. There is a cute girl in the house. She looks warm. She is hugging her doll. The match girl thinks, “she is so lucky.”

“it is freezing. I will light one match.” There is a small flame. It gets warm, but the fire goes out soon. The match girl lights another match. She sees food in the flames. “wow! I want to eat that!” but this fire goes out soon, too. “what will I see this time?” the match girl lights a third match.

This time, she sees her grandmother. “grandma, I miss you.” her grandmother takes the match girl to heaven and snow covers the little match girl.

ترجمه‌ی درس

دخترک کبریت‌ فروش

یه روز سرد برفی و یه دختر کوچولو که داره کبریت می‌فروشه.

“کبریت! کبریت بخرید!” دخترک کبریت‌فروش آهی میکشه، “هیچ‌کس کبریت نمی‌خره.”

بعد یه کالسه بزرگ از کنارش رد میشه. کم مونده بود کالسه زیرش بگیره. دخترک کبریت‌فروش جیغ میکشه : “وای، خدای من!” می افته زمین. کبریت‌هاش میریزن زمین. و کفش‌هاش از پاش در میاند . کالسکه‌چی میگه: “مراقب باش!” و میره.

“بیاین کفش‌هاشو برداریم!” پسرها با کفش‌های دخترک فرار میکنند . حالا دیگه دخترک کبریت فروش کفش هم نداره.

برف می‌بارید و برف می‌بارید. پاهاش دارن یخ زده میزنن.

“کبریت! کبریت بخرید!” ولی هیچ‌کس کبریتی نمی خره. هوا تاریک میشه، و کسی تو خیابون‌ها نیستش. دخترک کبریت‌فروش یه درخت کریسمس می بینه. “چه درخت قشنگی!” اون یه مدت طولانی به درخت نگاه میکنه.

دخترک کبریت‌فروش از یک خانه سرود کریسمس میشنود: “شب آروم، شب مقدس …” از پنجره، تو رو نگاه میکنه. یه دختر ناز تو خونه هست. به نظر میرسه دختره گرمشه. عروسکش هم تو بغلش . دخترک کبریت‌فروش با خودش، فکر میکنه: “اون دختره خیلی خوشبخته!”

“خیلی سرده. یه چوب کبریت روشن می‌کنم.” یه شعله کوچیک ایجاد میشه. کمی گرم میشه. ولی شعله، خیلی زود خاموش میشه. دخترک کبریت‌فروش یه چوب کبریت دیگه روشن میکنه. تو شعله، چند مدل غذا میبینه. “وای،می‌خوام بخورمشون!” ولی این شعله هم خیلی زود خاموش میشه. “این بار چی می‌بینم!؟” دخترک کبریت‌فروش کبریت سوم رو روشن میکنه.

این بار، مامان‌بزرگش رو میبینه. “مامان‌بزرگ، دلم برات تنگ شده.” مامان‌بزرگ دخترک کبریت‌فروش رو با خودش میبره بهشت، و برف دخترک کبریت فروش رو می پوشنه.