داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 درس

اولین پاییز ماوس

توضیح مختصر

یه روز خنک، ماوس و مینکا میرن بیرون تا بازی کنن.

  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی درس

Mouse’s First Fall

One cool fall day…Mouse and Minka came out to play!

Tumbling and twirling, fall leaves fell all around.“Look at all the colors!” said Minka. Mouse saw red leaves and yellow leaves and orange leaves and brown leaves. Pretty!

“Look at all the shapes!” said Minka. Mouse saw round leaves and skinny leaves and pointy leaves and smooth leaves. Yay!

“Let’s run through the leaves!” said Minka. Mouse ran and skipped and kicked and swished through all the leaves.Fun!

“Let’s pile them up!” said Minka. Mouse piled the leaves high – one leaf, two leaves, three leaves, lots of leaves! Yippee!

“What a big pile,” said Minka.“Let’s jump in!” Mouse leaped and jumped and plopped and rolled into the leaves. Whee!”

“I’m hiding,” called Minka.“Can you find me?” Mouse peeked and poked and peered between the leaves.Where could Minka be? Then out popped Minka! “Here I am!” Hooray! Hooray for Minka! Hooray for Mouse! Hip-hip-hooray for fall!

ترجمه‌ی درس

اولین پاییز ماوس

یه روز خنک پاییزی… ماوس و مینکا اومدن بیرون که بازی کنن.

برگ های پاییزی از شاخه جدا میشدن و می چرخیدن و همه جا روی زمین می ریختن. مینکا گفت: ببین چقدر رنگ های مختلفی دارن! ماوس برگ های قرمز و زرد و نارنجی و قهوه ای رو دید و با خودش گفت: چه قشنگ!

مینکا گفت: ببین چقدر شکل های مختلفی دارن! ماوس برگ های گرد و باریک و نوک تیز و صاف رو دید و با خودش گفت: آخ جون!

مینکا گفت: بیا بین برگ ها بدویم! ماوس بین تمام برگ ها دوید و ورجه وورجه کرد و راهش رو باز کرد و صدای خش خش درآورد و با خودش گفت: چه باحال!

مینکا گفت: بیا کپه شون کنیم! ماوس برگ ها رو تا بالا روی هم کپه کرد، یه برگ، دو برگ، سه برگ، کلی برگ! هورا!

مینکا گفت: چه کپه ی بزرگی، بیا بپریم توش! ماوس خیز برداشت و پرید و تالاپی افتاد توی برگ ها و بینشون غلت و واغلت زد. وووی!

مینکا با صدای بلند گفت: من قایم میشم، میتونی پیدام کنی؟ ماوس زیرچشمی نگاهی انداخت و برگ ها رو زیر و رو کرد و با دقت بین شون رو نگاه کرد. یعنی مینکا کجا بود؟ بعد مینکا یهو پرید بیرون و گفت: من اینجام! هورا! هورا به افتخار مینکا! هورا به افتخار ماوس!هیپ هیپ هورا به افتخار پاییز!