سرفصل های مهم
مربع
توضیح مختصر
این کتاب درباره ی مربعه. مربع هر روز از یه کپه سنگ زیر زمین یه بلوک سنگی برمیداره و اون رو میاره و روی یه کپه سنگ روی زمین قرار میده.
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
راهنمای خواندن این درس
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی درس
Square
This is Square. This is Square’s secret cave. Every day Square goes down into his cave and takes a block from the pile below the ground. He pushes the block up and out of the cave. He brings the block to the pile at the top of the hill. This is his work.
One day while Square was doing his work, Circle floated by. “Square!” said Circle, “You’re a genius! I did not know you were a sculptor!” “Ah, yes,” said Square. “What is a sculptor?” “A sculptor shapes blocks into art,” said Circle. “Ah, yes,” said Square. “I see what you mean.” But he did not really see what she meant.
“This is a wonderful sculpture,” said Circle. “It looks just like you!” Square looked at his block. “Yes, I suppose it is wonderful.” “Now,” said Circle, “You must do one of me.” “Oh,” said Square. “I will come back for it tomorrow! Good-bye, genius!” “Circle,” said Square, “I think I should tell you something.” But she was already gone. “Oh dear dear dear,” said Square. He studied the block. “I have to make this block look like Circle,” he said. “Circle is perfect, so I must make this perfect.” Square got to work shaping the block. “Oh crumbs!” said Square. “This is not perfect” “Oh dirt!” said Square. “This is much worse.” He went back to work.
He worked and worked and worked and worked.
“AAAH!” cried Square. He had carved the whole block away. There was nothing left. He was surrounded by rubble. “Whatever is the opposite of perfect, that is what this is. I must stay up all night and figure this out!” Square fell asleep. The next morning, Square woke up wet. He despaired. “What have I done? I push blocks. I do not shape them. I am not a genius.”
“Hello, genius!” said Circle. “I am early!” “Oh dear,” whispered Square. “Are you finished?” asked Circle. “Oh yes,” said Square. “I am finished.” Circle peered down. “Oh my,” she said. It was beautiful. It was beguiling. “It is perfect,” said Circle. “It is?” asked Square. “Yes,” said Circle. “You’re a genius,” said Circle. But was he really?
ترجمهی درس
مربع
این مربعه. این غار مخفی مربعه. مربع هر روز میره پایین توی غارش و از کپه سنگی که زیر زمینه یه بلوک سنگی برمیداره. اون بلوک سنگی رو رو به بالا هل میده و از غار بیرون میبره و میذاردش روی کپه سنگی که بالای تپه است. این کار مربعه.
یه روز موقعی که مربع داشت کارش رو می کرد، دایره قل خوران از راه رسید و گفت: مربع! تو یه نابغه ای! من نمیدونستم تو مجسمه سازی! مربع گفت: اه، آره. مجسمه ساز یعنی چی؟ دایره گفت: مجسمه ساز بلوک های سنگی رو به شکل آثار هنری درمیاره. مربع گفت: آها، آره. فهمیدم منظورت چیه. اما واقعاً نمیدونست منظور دایره چیه.
دایره گفت: این مجسمه ی فوق العاده ایه. درست شبیه خودته! مربع نگاهی به بلوک سنگی انداخت و گفت: درسته، گمونم فوق العاده باشه. دایره گفت: حالا، باید یه مجسمه از من درست کنی. مربع گفت: وای. دایره گفت: فردا میام سراغش. خداحافظ، نابغه! مربع گفت: دایره، فکر میکنم باید یه چیزی رو بهت بگم.
اما دایره دیگه رفته بود. مربع گفت: وای وای وای وای و بلوک سنگی رو بررسی کرد و گفت: باید کاری کنم این بلوک سنگی شبیه دایره بشه. دایره بی نقصه پس این بلوک سنگی هم باید بی نقص بشه. مربع شروع کرد به شکل دادن به بلوک و گفت: ای وای! اینکه بی نقص نیست. ای وای! اینکه بدتر شد. بعد دوباره برگشت سر کارش.
اون ساعت ها و ساعت ها مشغول کار بود.
مربع فریاد زد: وااای! اون کل بلوک سنگی رو تراشیده بود و خرد کرده بود. هیچی باقی نمونده بود و دور و برش پر شده بود از خرده سنگ. مربع گفت: مخالف بی نقص هرچی که میشه، این دقیقاً همونه. باید تا صبح بیدار بمونم و درستش کنم!
مربع خوابش برد. صبح روز بعد، مربع در حالیکه خیس بود از خواب بیدار شد. مربع با ناامیدی گفت: این چه کاری بود که کردم؟ کار من هل دادن بلوک های سنگیه. نه شکل دادن به اونها. من نابغه نیستم.
دایره گفت: سلام، نابغه. زودتر اومدم. مربع یواش گفت: ای وای. دایره پرسید: کارت تموم شده؟ مربع گفت: وای آره، کارم تمومه. دایره نگاهی به پایین انداخت و گفت: وای خدا. زیبا بود. مسحور کننده بود. دایره گفت: بی نقصه. مربع پرسید: واقعاً؟ دایره گفت: آره. تو یه نابغه ای. اما آیا مربع واقعاً نابغه بود؟