سرفصل های مهم
مثلث
توضیح مختصر
با مثلث آشنا بشید. اون میخواد به دوستش مربع حقه بزنه، یا شاید هم اینطور فکر میکنه...
- سطح متوسط
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
راهنمای خواندن این درس
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی درس
Triangle
This is Triangle. This is Triangle’s house. This is Triangle in his house. And that is Triangle’s door.
One day Triangle walked out his door and away from his house. He was going to play a sneaky trick on Square. He walked past small triangles and medium triangles and big triangles. He walked past shapes that weren’t triangles anymore. They were shapes with no names.
He walked until he got to a place where there were squares. Still thinking of his sneaky trick, he walked past big squares and medium squares and small squares until he got to squares house.
“Now,” said Triangle. “I will play my sneaky trick.” Triangle walked up the Square’s door and said “HISS!” just like a snake. Square was afraid of snakes. “Oh me oh my!” said Square. “Go away, you snake! Leave my door!” “HISS!” said Triangle. “HISS! HISS! HISS!” “Oh dear dear dear!” said Square. “How many snakes are out there? Ten? Ten million? Go away, snakes!” Triangle could not hiss anymore. He was laughing too hard. “Triangle!” said Square. “Is that you?” “Yes!” said Triangle. “I know you are afraid of snakes. I have played a sneaky trick on you!” Square ran after Triangle, past small squares and medium squares and big squares. He ran past the shapes with no names, past the big triangles and medium triangles and small triangles, up to Triangle’s house and right through his door. Almost.
“You are stuck!” Triangle laughed and laughed. Then he stopped. His house was all dark. Triangle was afraid of the dark. “It’s too dark!” said Triangle. “You’re blocking my light! Go away, you block! Leave my door!” It was Square’s turn to laugh. “I know you are afraid of the dark. Now I have played a sneaky trick on you! You see, Triangle, this was my plan all along.” But do you really believe him?
ترجمهی درس
مثلث
این مثلثه. این خونه ی مثلثه. این مثلثه که توی خونه اشه. و این هم در خونه ی مثلثه.
یه روز مثلث از در خونه اش خارج شد و از خونه اش دور شد. اون میخواست به مربع حقه بزنه. مثلث از جلوی مثلث های کوچیک و متوسط و بزرگ گذشت. از جلوی شکل هایی که دیگه مثلث هم نبودن گذشت. اونها شکل هایی بودن که اسمی نداشتن.
مثلث اونقدر راه رفت تا به جایی رسید که مربع ها بودن. اون در حالیکه هنوز تو فکر حقه ی موذیانه اش بود، از جلوی مربع های بزرگ و متوسط و کوچیک گذشت تا اینکه به خونه ی دایره رسید.
مثلث گفت: حالا، حقه ی موذیانه ام رو سوار می کنم. مثلث رفت دم در خونه ی مربع و درست عین مارها گفت: فشش! مربع از مارها می ترسید و گفت: ای وای وای وای! برو پی کارت، ای مار! از در خونه ی من برو کنار! مثلث گفت: فشش! فش فش فش! مربع گفت: ای وای، ای وای! چند تا مار اون بیرونن؟ ده تا؟ ده میلیون تا؟ برین پی کارتون، مارها!
مثلث داشت اونقدر شدید می خندید که دیگه نتونست فش فش کنه. مربع گفت: مثلث! تویی؟ مثلث گفت: آره! من میدونم که تو از مارها میترسی و یه حقه ی موذیانه سرت سوار کردم!
مربع دوید دنبال مثلث و از جلوی مربع های کوچیک و متوسط و بزرگ گذشت. از جلوی اشکالی که اسمی نداشتن هم گذشت و از جلوی مثلث های بزرگ و متوسط و کوچک هم گذشت تا رسید به خونه ی مثلث و از در خونه اش رفت تو. البته تقریباً.
مثلث با خنده گفت: گیر کردی! و به خندیدن ادامه داد. بعد خنده اش بند اومد. خونه اش تاریک تاریک شده بود. مثلث خیلی از تاریکی می ترسید و گفت: خیلی تاریک شده! جلوی نور رو گرفتی! برو پی کارت، بلوک سنگی! از در خونه ام برو کنار!
حالا نوبت مربع بود که بخنده. مربع گفت: من میدونم که تو از تاریکی می ترسی. حالا من یه حقه ی موذیانه سر تو سوار کردم! میدونی، مثلث، از اولش هم نقشه ی من همین بود.
اما شما واقعاً حرفش رو باور می کنین؟