موی آرون
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: کتاب های رابرت مانچ / داستان انگلیسی: موی آرونسرفصل های مهم
موی آرون
توضیح مختصر
موهای آرون امروز همه اش خراب میشن. اما وقتی عصبانی میشه و سر موهاش داد میزنه، با یه مشکل بزرگتر روبرو میشه- موهاش فرار میکنن.
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
این داستان انگلیسی را میتوانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید
راهنمای خواندن این داستان انگلیسی
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی داستان انگلیسی
Aaron’s Hair
Aaron wanted to look just like his daddy. So he let his hair get long… only then he started to have problems.
If he combed his hair up, his hair flipped down.If he combed his hair down, his hair flipped up.If he combed his hair over, his hair flipped under.If he combed his hair under, his hair flipped over.
One day, while Aaron was combing his hair, he got so that mad he yelled,“HAIR! I HATE YOU!”That hurt the hair’s feelings.It jumped off Aaron’s head and ran out of the bathroom.
When Aaron came downstairs, his mother said, “Aaron, you’re bald! What happened?”“My hair ran away,” said Aaron.“I got mad at it, and it ran away.”“This is terrible!” said his mother.“Go catch it.”
So Aaron ran out the door, and his mother went to pick up the baby.She noticed that the baby had a lot of hair.“Aaron!” she yelled. “I found your hair!”
But when Aaron ran back inside, the hair jumped over his head and ran out the door and down the street.So Aaron chased it down the street.
After a while, he came to a lady who was yelling and screaming,“HELP! HELP! HELP! HELP!”“What’s the matter?” asked Aaron.“Look at my tummy,” said the lady.“This hair came running down the street and now it is growing on my tummy!”“It does look a little strange,” said Aaron.
“MAKE IT GO AWAY!” said the lady.“Just tell it to get off,” said Aaron.“Tell it you don’t like it.”The lady yelled, “HAIR, I HATE YOU!”The hair jumped off the lady and ran down the street, and Aaron ran after it.
Next Aaron came to a man who was running around in circles yelling,“HELP! HELP! HELP! HELP!”“What’s the matter?” asked Aaron.“Look at me!” said the man.“This hair came running down the street, and now it is growing on my behind!”“It does look a little strange,” said Aaron.
“MAKE IT GO AWAY!” yelled the man.“Just tell it to get off,” said Aaron. “Tell it you don’t like it.”The man yelled, “HAIR, I HATE YOU!”The hair jumped off the man and ran down the street, and Aaron ran after it.
Aaron chased it all the way to the middle of downtown, where there was an enormous traffic jam.
A policeman was screaming,“HELP! HELP! HELP! HELP!”Aaron went to the policeman and said, “That’s my hair.”“Your hair!” said the policeman.“This hair came running down the street, ran up my back, and started growing on my face.I can’t see a thing. I am supposed to be directing traffic and EVERYTHING is all jammed up!”
“Right,” said Aaron. “What a mess! Ten cars, nine motorcycles, eight trucks, seven buses, six baby carriages, five skateboards,four bicycles, three ambulances, two fire trucks, and one train.”“And my face!” said the policeman.“This hair is growing on my face!”“It does look a little strange,” said Aaron.
“MAKE IT GO AWAY,” yelled the policeman.“Just tell it to get off,” said Aaron.”Tell it you don’t like it.”” So the policeman yelled,”“HAIR! I HATE YOU!”The hair jumped off the policeman’s face and ran into the pile of cars.“Oh, no!” said Aaron.“Now, I’ll never find it.”
Just then the police chief came up and said,“What is going on? Everything is all jammed up… and who put that hair on the statue?”“Statue?” said Aaron.“The statue in the fountain,” said the police chief.“The one you kids always mess around with! Get that hair off the statue!”
So Aaron climbed up the statue and almost caught the hair, but it ran away and Aaron chased it all the way home.And then he couldn’t find it at all.
At dinner Aaron said, “I’m bald forever.I wish my hair would come back.I LIKE MY HAIR.”And the hair jumped off the father’s head onto the table,ran over the mashed potatoes, peas, and chicken, and climbed back onto Aaron’s head. “Fantastic,” said Aaron.“Now if I can just grow a beard, I will look like Daddy.”“No problem,” said the hair.
ترجمهی داستان انگلیسی
موی آرون
رون دلش میخواست قیافه اش عین باباش بشه. برای همین موهاش رو بلند می کرد… فقط اونموقع با یه مشکلاتی روبرو شد.
اگه موهاش رو رو به بالا شونه می کرد، موهاش میفتادن پایین. اگه موهاش رو رو به پایین شونه می کرد، موهاش می رفتن بالا. اگه موهاش رو با شونه می آورد رو، موهاش می رفتن زیر. اگه موهاش رو با شونه میفرستاد زیر، موهاش میومدن رو.
یه روز، وقتی آرون داشت موهاش رو شونه می کرد، اونقدر عصبانی شد که داد زد: مو، ازت متنفرم! این حرف دل مو رو شکست. از روی سر آرون پرید پایین و از دستشویی دوید بیرون.
وقتی آرون اومد طبقه ی پایین، مادرش گفت: آرون، کچل شدی! چه اتفاقی افتاده؟ آرون گفت: موم فرار کرد، از دستش عصبانی شدم، اونم فرار کرد. مادرش گفت: چه وحشتناک! برو بگیرش.
پس آرون هم به دو از در رفت بیرون، مادرش هم رفت که بچه رو بغل کنه. بعد متوجه شد که بچه کلی مو داره. مادر آرون داد زد: آرون! موت رو پیدا کردم!
اما وقتی آرون به دو برگشت داخل خونه، مو از روی سرش پرید و از در رفت بیرون و وارد خیابون شد. آرون هم توی خیابون افتاد دنبالش.
بعد از چند دقیقه، آرون به یه خانومی رسید که داد می زد و جیغ می زد: کمک! کمک! کمک! کمک! آرون پرسید: چی شده؟ خانومه گفت: شکمم رو ببین. این مو داشت با عجله خیابون رو میومد پایین و حالا هم روی شکم من دراومده! آرون گفت: واقعاً یه خرده عجیب به نظر میرسه.
خانومه گفت: یه کاری کن بره. آرون گفت: فقط کافیه بهش بگین بره. بهش بگین دوستش ندارین. خانومه داد زد: مو، ازت متنفرم! مو هم از رو شکم خانومه پرید و خیابون رو گرفت و رفت پایین، آرون هم دویددنبالش.
بعد آرون به یه آقایی رسید که دور خودش می چرخید و داد می زد: کمک! کمک! کمک! کمک! آرون پرسید: چی شده؟ آقاهه گفت: نگام کن. این مو داشت با عجله خیابون رو میومد پایین و حالا هم روی پشت من دراومده! آرون گفت: واقعاً یه خرده عجیب به نظر میرسه.
آقاهه گفت: یه کاری کن بره. آرون گفت: فقط کافیه بهش بگین بره. بهش بگین دوستش ندارین. آقاهه داد زد: مو، ازت متنفرم! مو هم از رو پشت آقاهه پرید و خیابون رو گرفت و رفت پایین، آرون هم دویددنبالش.
آرون تا وسط مرکز شهر که یه راه بندون خیلی شدید درست شده بود، دنبالش کرد.
یه پلیسه داشت داد میزد: کمک! کمک! کمک! کمک! آرون رفت پیش پلیسه و گفت: اون موی مونه. پلیسه گفت: موی تو! اینمو داشت با عجله خیابون رو میومد پایین، از پشت سرم اومد بالا، حالا هم روی صورتم دراومده. هیچی نمیتونم ببینم. قرار بود ماشین ها رو هدایت کنم اما الآن همه شون گیر کردن.
آرون گفت: درسته. عجب افتضاحی! ده تا ماشین، نه تا موتورسیکلت، هشت تا کامیون، هفت تا اتوبوس، شش تا کالسکه، پنج تا اسکیت برد، چهارتا دوچرخه، سه تا آمبولانس، دو تا ماشین آتشنشانی، و یه قطار. پلیسه گفت: و صورت من. این مو رو صورت من دراومده.آرون گفت: واقعاً یه خرده عجیب به نظر میرسه.
پلیسه گفت: یه کاری کن بره. آرون گفت: فقط کافیه بهش بگین بره. بهش بگین دوستش ندارین. پلیسه داد زد: مو، ازت متنفرم! مو هم از رو صورتپلیسه پرید و دوید داخل کپه ی ماشین ها. آرون گفت: وای، نه. حالا دیگه هیچوقت پیداش نمیکنم.
همون موقع رئیس پلیس اومد و گفت: اینجا چه خبره؟ همه چی توی هم فرو رفته… کی اون مو رو گذاشته روی مجسمه؟ آرون گفت: مجسمه؟ رئیس پلیس گفت: مجسمه ی توی فواره، همونی که شما بچه ها همیشه باهاش ور میرین! اون مو رو از روی مجسمه بردارین!
پس آرون هم از مجسمه بالا رفت و نزدیک بود مو رو بگیره، اما مو دوباره فرار کرد و آرون تا خونه دنبالش کرد. و اونموقع دیگه اصلاً نتونست پیداش کنه.
موقع شام آرون گفت: من برای همیشه کچل شدم. کاش موم برمیگشت. من موم رو دوست دارم. همون موقع مو از روی سر پدر پرید روی میز، از روی پوره سیب زمینی و نخود و مرغ رد شد و پرید بالا روی سر آرون. آرون گفت: معرکه شد. حالا فقط اگه بتونم ریش هم بذارم، شبیه بابا میشم. مو گفت: مشکلی نیست.