داستان های مصور صوتی

24 مجموعه | 614 داستان انگلیسی

آرایش به هم ریخته

توضیح مختصر

جولی می خواد زیبا بشه و همه پولش رو برمی‌داره و کلی وسایل آرایش می‌خره. ولی متوجه می‌شه که در واقع بدون آرایش خیلی زیباتره.

  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این داستان انگلیسی را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این داستان انگلیسی

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل ویدیویی

متن انگلیسی داستان انگلیسی

Makeup mess

Julie had saved up lots of money. She had saved up her birthday money, her Christmas money, and her paper route money, and she had robbed her little brother’s piggy bank. All together she had one hundred dollars.

She walked out the door holding all that money and her mother said, “Julie, where are you going?” “I” said Julie, “am going to go buy myself some makeup!”

Julie’s mother yelled, “oh, no!” Julie didn’t pay any attention. She ran to the drugstore, put the money down, and said, “I want some red lipstick, blue lipstick, black lipstick, pink lipstick, yellow lipstick, purple lipstick… I want one of everything you’ve got.”

The man gave Julie an enormous box of makeup, carried it home, and took it into the bathroom. Then she said, “now I am going to make myself BEAUTIFUL!”

So Julie took some purple stuff and stuck it on her eyes. She took some green stuff and put it on her cheeks. She took some black stuff and put it on her lips, and she colored her hair purple. Then she put nineteen earrings in one ear and seventeen earrings in the other ear. Julie looked in the mirror and said, “wow, I’m, as pretty as a movie star!”

Julie ran downstairs and went into the kitchen. Her mother looked at her and yelled, “AAAAHHHHH!” Julie said, “what’s the matter with my mother? She is acting very strange today.” Then she went into the living room. Her father looked up and yelled, “AAAAHHHHH!” Julie said, “what’s the matter with my father? he is acting very strange today.”

Julie ran back upstairs, washed off all the makeup, and started over. This time she took some yellow stuff and stuck it on her eyes. She took some purple stuff and put it on her cheeks. She took some green stuff and put it on her lips, and she colored her hair red. Then she put nineteen earrings in one ear, and seventeen earrings in the other ear, and two rings in her nose. Julie looked in the mirror and said, “wow, I’m , as pretty as two movie stars!”

She walked downstairs and went into the living room. Her mother saw her and didn’t say anything. She just fell right over. Then Julie walked into the kitchen. Her father saw her and didn’t say anything. he just fell right over. Then someone knocked at the door: BLAM, BLAM, BLAM, BLAM, BLAM.

Julie opened the door. It was mailman. He didn’t say anything either. He just fell right over. “oh, dear,” said Julie, “I must have made a terrible mistake with my makeup.”

Julie ran upstairs and washed everything off. Then she looked in the mirror and said, “oh. No! I spent one hundred dollars and all I have left is my regular face. This is terrible. Nobody will think that I am pretty!”

Julie walked downstairs. Her mother got up off the floor, and Her father got up off the floor, and the mail man got up off the floor, and they all said, “now you’re really learning how to use makeup! No you’re really BEAUTIFUL!”

Julie said, “but, but, but… I don’t have on any makeup, at all!” Then she ran back up the stairs, looked in the mirror, and yelled, “LOOK AT ME! I’M BEAUTIFUL WITH NO MAKEUP!”

Then Julie leaned out the window and yelled, “WHO WANTS TO BUY SOME MAKEUP?” all the girls in the neighbourhood came running and asked, “how much?” “three hundred dollars,” said Julie.

So all the girls ran and got their birthday money and their new year’s money and their tooth fairy money, and they gave Julie the three hundred dollars. Then they ran into Julie’s bathroom and yelled, “now I’m going to make myself BEAUTIFUL!” and Julie used some of the money to pay back her little brother, and she took the rest to the thrift store to buy lots of old clothes for …. DRESS-UP!

ترجمه‌ی داستان انگلیسی

شلوغی آرایش

جولی کلی پول پس‌انداز کرده‌بود. اون پول هدیه تولد، هدیه سال نو و پولی که از رسوندن روزنامه‌ها به دست آورده بود رو پس‌انداز کرده بود. و پول قلک خوکی برادر کوچکش رو هم دزدیده بود. در کل، صد دلار پول داشت.

جولی درحالیکه همه‌ی پول تو دستش بود اومد بیرون و مادرش پرسید: “جولی، کجا داری میری؟” جولی گفت: “دارم میرم برای خودم کمی وسایل آرایش بخرم!”

مامان جولی داد زد: “وای، نه!” جولی هیچ توجهی نکرد.جولی رفت به داروخونه، همه‌ی پول رو گذاشت و گفت: “من یه رژ لب قرمز، رژ لب آبی، رژ لب مشکی، رژ لب صورتی، رژ لب زرد، رژ لب بنفش… می‌خوام. من از هر چیزی که دارید یکی می‌خوام.”

فروشنده یه جعبه بزرگ وسایل آرایش داد. جولی برش داشت، برد خونه و با خودش برد دستشویی. بعد گفت: “حالا من خودم آرایش می کنم و خوشگل می‌شم!”

بنابراین جولی یه کم رژ بنفش رنگ برداشت و روی چشمش مالید. کمی رژ سبز رنگ برداشت و مالید به گونه‌هاش. و کمی رژ مشکی برداشت و زد به لب‌هاش. و موهاش رو بنفش کرد. بعد نوزده تا گوشواره تو یه گوشش انداخت و هفده تا، تو گوش دیگه‌اش. جولی به آینه نگاه کرد و گفت: “وای، به اندازه‌ی هنرپیشه‌های سینما خوشگل شدم!”

جولی به طبقه پایین دوید و رفت تو آشپزخونه. مامانش بهش نگاه کرد و داد زد: “آآآآه‌ه‌ه!” جولی گفت: “مامانم چِش شده؟ امروز خیلی عجیب‌غریب رفتار می‌کنه.” بعد جولی رفت به اتاق پذیرائی، پدرش نگاهش کرد و داد زد: “ آآآآه‌ه‌ه!” جولی گفت: “بابام چِش شده؟ امروز خیلی عجیب‌غریب رفتار می‌کنه.”

جولی دوید رفت طبقه بالا، همه آرایش رو شست و دوباره از نو شروع کرد. این بار یه کم رژ زرد رنگ برداشت و زد به چشماش. یه کم رنگ بنفش برداشت و زد به گونه‌هاش. و یه کم رنگ سبز برداشت و زد به لب‌هاش. و موهاش رو قرمز کرد. بعد نوزده تا گوشواره تو یه گوشش انداخت و هفده تا، تو گوش دیگه‌اش، و دو تا حلقه هم به بینی‌اش انداخت. جولی به آینه نگاه کرد و گفت: “وای، من به اندازه دو تا هنرپیشه سینما خوشگلم!”

اون رفت به طبقه پایین، به اتاق پذیرائی. مامانش دیدیش و هیچی نگفت. فقط همون‌جایی که بود، پس افتاد. بعد جولی رفت به آشپزخونه، پدرش دیدش و هیچی نگفت. فقط همون‌جایی که بود، پس افتاد. بعد یه نفر در زد: تق تق، تق تق، تق تق، تق تق، تق تق.پ جولی در رو باز کرد. پستچی بود. اون هم چیزی نگفت، فقط همون جا پس افتاد. جولی گفت: “وای عزیزم، من حتماً یه اشتباه خیلی بزرگ درباره آرایشم کردم.”

جولی دوید طبقه بالا و صورتش رو شست. بعد تو آینه نگاه کرد و گفت: “وای، نه! من صد دلار خرج کردم و چیزی که برام مونده صورت معمولی خودمه. وحشتناکه. هیچ کس‌ فکر نمی‌کنه که من خوشگلم!”

جولی به طبقه پایین رفت. مادرش از رو زمین بلند شد، پدرش هم از رو زمین بلند شد، و پست‌چی هم از رو زمین بلند شد و همه با هم گفتن: “الان تو وقعاً یاد گرفتی چطور آرایش کنی! الان تو واقعاً زیبایی!”

جولی گفت: “ولی، ولی، ولی … من که اصلاً آرایش ندارم! بعد دوید رفت طبقه بالا، به آینه نگاه کرد و داد زد: “منو ببین! من بدون آرایش خوشگلم!”

بعد جولی از پنجره خم شد بیرون و داد زد: “کی می‌خواد کمی وسایل آرایش بخره؟” همه‌ی دخترهای محله اومدن و پرسیدن: “قیمتش چقدره؟” جولی گفت: “سیصد دلار”

بنابراین همه دخترها رفتن و پول هدیه تولدشون، هدیه سال نوشون و پولی که فرشته به جای دندون‌شون براشون گذاشته رو، آوردن و سیصد دلار رو دادن به جولی. بعد به دستشویی خونه جولی رفتن و داد زدن: “حالا من خودم رو آرایش می‌کنم و خوشگل میشم!” جولی پولی رو که از برادر کوچولوش گرفته بود رو پس داد، و بقیه پول رو به مغازه ارزون‌فروشی برد تا کلی لباس کهنه بخره برای … تیپ زدم!