پیدا کردن کریسمس
آموزش رایگان زبان انگلیسی > پکیج: داستان های مصور صوتی / مجموعه: کتاب های رابرت مانچ / داستان انگلیسی: پیدا کردن کریسمسسرفصل های مهم
پیدا کردن کریسمس
توضیح مختصر
جولی هر سال هدیه های کریسمسش رو پیدا می کنه. اما این کریسمس، کم کم با خودش میگه که شاید خونواده اش اصلاً هدیه ای براش نخریدن.
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
این داستان انگلیسی را میتوانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید
راهنمای خواندن این داستان انگلیسی
نکته اول:
ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیکهای سایه و استراتژیهای گفتهشده در نوشتهی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی نمایید.
نکته دوم:
اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.
فایل ویدیویی
متن انگلیسی داستان انگلیسی
Finding Christmas
Julie always found her Christmas presents. One year she found them in the basement. One year she found them in the bathroom. One year she found them in the garage.
But THIS Christmas, Julie began to wonder if she was getting any presents from her family at all. She had looked and looked and looked and looked and found nothing. On Christmas Eve, Julie decided to give it one last try. She went down into the basement and pushed her way through spider webs. NO PRESENTS! She went into the bathroom and pulled out all the towels. NO PRESENTS!
She went into her parents’ bedroom and took all the clothes out of all the drawers, and all the clothes out of all the closets. NO PRESENTS! She moved everything out of the garage and looked underneath the car and behind the lawnmower. NO PRESENTS!
She called her friend who lived across the street and said, “Denise, Denise! I have looked all over the house. There is nothing here. It is Christmas Eve and there are NO PRESENTS! None at all. NO PRESENTS!” Denise said, “Stop! Stop! I am looking over at your house and guess what I see on the roof?” “I know!” said Julie. “There is a Santa Claus with a sleigh. My mom and dad put that up this year. Isn’t it neat?” “Yes, it is neat,” said Denise. “And what is in the back of the sleigh on top of your roof?” “A large box!” said Julie. “Yes!” said Denise. “And what do you think is in the box?” “Of course!” said Julie. “They hid the presents on the roof!” So Julie went to bed early, and then, very quietly, she climbed up onto the roof. She opened the top of the box and looked in.
The box was full of presents. Julie pulled herself up… and fell in. The top closed and she could not get out. She yelled, “Denise!” But Denise had already gone to bed. Julie yelled, “Daddy!” But her dad was busy decorating the tree. She yelled, “Mommy!” But her mom was busy wrapping one last Christmas present for her dad. She yelled, “Andrew!” But her brother was putting out a plate of cookies for Santa. Julie even yelled, “Tyya!” But her sister had gone to sleep on the couch.
There was no way to get out, so Julie decided to take a nap. She lay down in the middle of the presents, wrapped herself in a blanket and went to sleep.
Very late that night, Julie’s mom and dad went up onto the roof, got the box and took it inside. “Ha!” said Julie’s dad. “Julie never saw any Christmas presents this time. She doesn’t know what she’s getting.” “Yes,” said her mom, “we definitely fooled her this time.” They reached in the box and brought out a bicycle. “A great present for Andrew!” said Julie’s dad. They reached in the box and brought out some markers. “A great present for Julie!” said her mom. They reached in the box and brought out some building blocks. “A great present for Tyya!” said her dad. Then they reached in the box and brought out… Julie, fast asleep. “Look at this!” said Julie’s dad. “It’s a little girl. Who’s getting a little girl?” “I didn’t get anyone a little girl,” said Julie’s mom. “Well, it looks like a really nice little girl, and I want it for MY Christmas present,” said her dad. “It looks like a really nice little girl to me, too, and I want it for MY Christmas present,” said her mom. “No,” said her dad. “I saw it first and it’s going to be MY present.” “No,” said her mom. “It’s a girl, and I’m a girl, so it should belong to me.” Then Julie woke up. “Wait a minute,” she said. “I belong to you both.” “Right,” said her mom and dad. Then they gave kisses and hugs and wrapped her up and put her under the Christmas tree with a label that said: TO MOMMY AND DADDY.
On Christmas morning, Andrew and Tyya found Julie all wrapped up under the tree. So Andrew wrapped himself up and went under the tree. And Tyya wrapped herself up and went under the tree. When their parents finally woke up, the kids all yelled, “Merry Christmas!” And everyone agreed that it was the best Christmas ever.
ترجمهی داستان انگلیسی
پیدا کردن کریسمس
جولی هر سال هدیه های کریسمسش رو پیدا می کرد. یه سال اونها رو توی زیرزمین پیدا کرد. یه سال توی حمام پیداشون کرد. یه سال هم توی گاراژ پیداشون کرد.
اما این کریسمس، جولی کم کم مونده بود که اصلاً هدیه ای از خونواده اش میگیره یا نه. اون همه جا رو گشته بود و هیچی پیدا نکرده بود. شب کریسمس، جولی تصمیم گرفت آخرین تلاشش رو بکنه. اون رفت توی زیرزمین و راهش رو از بین تار عنکبوت ها باز کرد. هدیه ای در کار نبود! رفت توی حمام و تمام حوله ها رو بیرون کشید. هدیه ای در کار نبود!
رفت توی اتاق خواب پدر و مادرش و کل لباس ها رو از توی کشوها و کمدها بیرون کشید. هدیه ای در کار نبود! همه چیز رو از توی گاراژ بیرون آورد و زیر ماشین و پشت ماشین چمن زنی رو نگاه کرد. هدیه ای در کار نبود!
جولی به دوستش که اونطرف خیابون زندگی می کرد تلفن زد و گفت: دنیس، دنیس! من کل خونه رو گشتم. هیچی اینجا نیست. شب کریسمسه و هیچ هدیه ای در کار نیست! هیچی. هدیه ای در کار نیست! دنیس گفت: وایسا! وایسا! دارم به خونه ی شما نگاه می کنم و حدس بزن روی سقف چی می بینم؟ جولی گفت: می دونم. یه بابانوئل و یه سورتمه رو سقفه. امسال مامان و بابا کار گذاشتنش. باحال نیست؟ دنیس گفت: چرا، باحاله. بعد پشت سورتمه ای که روی سقف خونه تونه چیه؟ جولی گفت: یه جعبه ی بزرگ. دنیس گفت: بله. و فکر می کنی توی جعبه چی باشه؟ جولی گفت: درسته! هدیه ها رو روی سقف مخفی کردن!
پس جولی زود رفت توی تختش، و بعد، خیلی بی سر و صدا، رفت روی سقف. اون در جعبه رو باز کرد و توش رو نگاه کرد.
جعبه پر از هدیه بود. جولی خودش رو کشید بالا… و افتاد توی جعبه. در جعبه بسته شد و جولی نمی تونست بیاد بیرون. جولی داد زد: دنیس! اما دنیس دیگه خوابیده بود. جولی داد زد: بابا جون! اما باباش مشغول تزئین درخت بود. جولی داد زد: مامان جون! اما مامانش مشغول کادو کردن آخرین هدیه ی کریسمس برای باباش بود. اون داد زد: اندرو! اما برادرش داشت یه بشقاب شیرینی رو برای بابانوئل می ذاشت بیرون در. جولی حتی داد زد: تیا! اما خواهرش روی مبل خوابش برده بود.
هیچ راهی برای بیرون رفتن نبود، پس جولی تصمیم گرفت یه چرتی بزنه. اون وسط هدیه ها دراز کشید و خودش رو لای یه پتو پیچید و خوابش برد.
اون شب آخر وقت، مامان و بابای جولی رفتن روی سقف و جعبه رو برداشتن و بردنش توی خونه. بابای جولی گفت: آخ جون! این دفعه دیگه جولی هدیه های کریسمس رو ندید. خبر نداره چه هدیه ای قراره بگیره. مامانش گفت: درسته. این دفعه واقعاً گولش زدیم.
اونها دستشون رو کردن توی جعبه و یه دوچرخه بیرون آوردن. بابای جولی گفت: یه هدیه ی عالی برای اندرو! بعد دستشون رو کردن توی جعبه و چند تا ماژیک بیرون آوردن. مامانش گفت: یه هدیه ی عالی برای جولی! بعد دستشون رو کردن توی جعبه و چند تا خونه سازی بیرون آوردن. باباش گفت: یه هدیه ی عالی برای تیا! بعد دستشون رو کردن توی جعبه و… جولی رو بیرون آوردن که خوابِ خواب بود. بابای جولی گفت: نگاهش کن! یه دختر کوچولو. دختر کوچولو هدیه ی کیه؟ مامان جولی گفت: من برای کسی دختر کوچولو نگرفتم. باباش گفت: خب، دختر کوچولوی دوست داشتنی ای به نظر میاد، و میخوام هدیه ی کریسمس من باشه. مامانش گفت: به نظر منم دختر کوچولوی دوست داشتنی ای به نظر میاد، و میخوام هدیه ی کریسمس من باشه. باباش گفت: نه، اول من دیدمش پس هدیه ی من میشه. مامانش گفت: نه، این یه دختره، منم خانومم، پس باید مال من باشه.
بعد جولی بیدار شد و گفت: یه دقیقه وایسین. من به هردوتون تعلق دارم. مامان و باباش گفتن: درسته. بعد بوسش کردن و بغلش کردن و کادوش کردن و گذاشتنش زیر درخت کریسمس و یه برچسب هم روش چسبوندن که نوشته بود: برای مامان و بابا!
صبح روز کریسمس، اندرو و تیا جولی رو کادو شده زیر درخت کریسمس پیدا کردن. پس اندرو خودش رو کادو کرد و رفت زیر درخت. تیا هم خودش رو کادو کرد و رفت زیر درخت. وقتی پدر و مادرشون بالأخره از خواب بیدار شدن، بچه ها همگی داد زد: کریسمس مبارک!
و همگی موافق بودن که این بهترین کریسمس عمرشونه.